بنی آدم اعضای یک پیکرند؟
اگر سعدی اینها ز یکدیگرند
 
چو عضوی بدرد آمده پس چرا
دگر عضوها بر سرش می پرند
 
چرا داس بر ریشه اش می زنند
به پشت سرش از چه با خنجرند
 
چرا بر سرش هی کلاه می نهد
و از سر دوباره کلاه می برند
 
اگر دیدی شعر ترا خوانده اند
مپندار پندت به دل بسپرند
 
بنی آدمت را رها کرده اند
به دنبال دزدین  گوهرند!
 
چه مضحک شود سعدیا پیکری
که اندام آن یکدگر می درند
 
چه پیکر چه هیکل چه اندام بود؟
که اعضای آن زیر پا یا سرند
 
نه دستی که از هم گره واکنند
نه چشمی که بر درد هم بنگرند
 
نه در ملک عقلند نه در راه قلب
مرید شکم ، عبد پائین ترند
 
عجب پیکری شد که اعضای آن
 
گهی صهیونیستند و گه بربرند
 
که خود می کشنند و به خود می زنند 
و خود می فروشند و بز می خرند
***
چه اعضای پیکر چه جای دگر
بنی آدم اعضایی شرم آورند