اوحدالدين محمد انوري- در (بدنه) نزديك مهنه (ميهنه) يا در ابيورد در دشت خاوران متولد شد. بدين مناسبت تخلص اوليه او (خاوراني) بود. اخبار كمي كه از او به ما رسيده، تا حدي مايه شگفتي است، زيرا او شاعري است كه در همان دوران زندگي نامور گشت. حتي ديوان 10000 بيتي او نيز فعلا از اين لحاظ چيزي بر معلومات ما نمي افزايد. زيرا از يكسو پژوهش هايي كه تاكنون در تاريخ عصر او به عمل آمده براي تفسير اشعار آنچنانكه ما را به مقصود برساند، كافي نيست. انوري، پس از آنكه در كلبه معارف آن زمان از جمله ستاره شناسي، كه بيش از همه مورد تاييد فئودال ها بود معلومات فراوان كسب كرد به هنر شاعري پرداخت و ديري نپاييد كه به دربار (سنجر) يافت شكواييه هاي آكنده از انديشه هاي ميهن پرستانه شاعر، نشان مي دهد كه پريشاني خاطر وي بر اثر حجوم خانمان برانداز (غزها) به خراسان در سال (548 ه.ق / 1153 م) تا چه  پايه بوده است. وي حتي پس از مرگ سنجر و انقراض سلسله سلجوقيان به اين خاندان وفادار ماند. روايت مربوط به سال مرگ شاعر، به نحوي تقريبا باور نكردني و آشفته است. اين روايت سال درگذشت انوري را با پيشگويي غم انگيز و در عين حال خنده آوري درباره سانحه وحشت انگيز طبيعي مربوط مي سازد كه صحيح نيست و از لحاظ تطبيق تاريخ وقوع آن نيز اشكالات زيادي ايجاد مي كند. انوري در عصري مي زيست كه شعر و ادب سخت شكوفا بود در درون وي دو شخصيت متفاوت يعني يك دانشمند و يك شاعر با هم در ستيز بودند.  
انوري فقط از آن رو شاعري پيشه كرد كه نمي خواست در محروميت هايي سهيم باشد كه دانشمندان با آن دست به گريبان هستند. بويژه كه هنر شاعري درباري، دورنماهاي ديگر بر وي مي گشود. انوري به فضل خويش مي باليد.  
ولي هنر شاعري را چندان بزرگ مي شمارد و در اين مورد نظرش كمتر متوجه اثار ادبي بي ارزش است. بلكه مقصودش بيشتر در يوزگي هاي ضمن قصيده ها و تهديدهاي وقاحت آميز در خلال هجويه ها و بالا خره بيگاري مديحه سرايان  درباري است حتي از آن تاسف  دارد كه خود به شاعري پرداخته زيرا بر آن است كه دنيا واقعا نيازي به شعر و شاعر ندارد و عهد مي كند كه ديگر گرد مدح و ذم نگردد، ولي بر سز پيمان نماند و يا بهتر بگويم نتوانست بماند.  
ديوان انوري، به روشني آفتاب نشان مي دهد كه وي شاعري واقعي با قريحه اي خدادادي و به احتمال زياد يكي از درخشان ترين چهره هاي ادب فارسي بود.  
جنبه علمي اشعارش بسيار قوي است تا بدانجا كه در سخنانش مسائل علمي، چون حشويات به نظر مي رسد، هر چند كه او خود آن را تزئيني ضروري و حتي يك جزء لاينفك مديحه تلقي مي كرد.  
همين حنبه علمي است كه فهم اشعار اين شاعر را چنان دشوار مي سازد كه پس از اشعار اين خاقاني كه انوري با نوع و شيوه آن آشنايي كامل داشته، هيچ شاعري نتوانسته بدان حد، شعر دشوار بسرايد.  
فهم شعر انوري بدون و تفسير تقريبا ناممكن و در بسياري موارد با كمك آن هم ميسر نيست. وي با استادان متقدم و متاخر و همچنين با ادبيات فارسي و عربي آشنايي كامل داشت و در سايه نيروي تخيل و فضل و دانش و تسلط كامل بر زبان و علم بديع قصيده را به اوج رفعت رسانيد تا بدان حد كه هر تحول بعدي، جز سقوط نمي توانست به حساب آيد.  
جامي، آثار وي را تقريبا يك معجزه مي داند و در اين اظهار نظر، علاوه بر آنچه خود وي مي انديشد از يك لحاظ ديگر نيز حق با اوست. زيرا انوري با همه وجود ممتازي كه در زبان وي هست، استاد (سهل و ممتنع) است.  
قصايد خود را بلافاصله با مديحه شروع مي كند و در مقدمه به ندرت به وصف طبيعت مي پردازد. در عشقيات نيز جانب اعتدال نگه مي دارد. لكن آنچه جلب توجه مي كند صحبت با محبوب، يعني ممدوح است تمنيات او را غالبا ضمن شوخي و مطايبه بيان مي كند كه اين يك جنبه ممتاز قصيده اوست.  
انوري غزل را تقريبا به طور كامل از قصيده تفكيك كرده و در نتيجه مرحله مهمي از قطور غزل را پيش از سعدي تحقق بخشيده است. هدف اصلي قصيده اش مديحه گويي است كه ضمن آن، از كليه وسايل متصور حد اعلاي استفاده به عمل مي آيد. به آن از كليه وسايل متصور حد بالاي استفاده به عمل مي آيد.  
به طعن و ناسزا نيز مبادرت كرده و چنانجه بر مي آيد زخم زبانش در سراسر ايران زبان زد بوده، در غير اين صورت به خاطر يك شبنامه هجو آميز (كه با وجود همه اتهامات از او نبود) در كوچه هاي بلخ او را به خاك نمي كشيدند اين واقعه، تطابق عجيبي با رويداد مشابهي در مورد خاقاني دارد.  
انوري را قالبا حكيم مي خوانند و واقعا هم قصائد و قطعات او سرشار از حكمت و انعكاس فلسفه ابو علي سيناست. دو نكته آشكارا دلالت بر اين دارد كه انوري، دنباله افكار ابو علي سينا را گرفته است.  
از يك سو تفسيري است كه به نام (كتاب البشارات في شرح الانتشارات شيخ الرئيس) نگاشته و ديگر اشاراتي است كه در شعر خود به (عيون الحكمت) ابو علي سينا كرده است كه انوري آن رابه دست خود براي خود استنساخ كرده بود و يكي از دوستانش به نحو مرموزي امانت گرفته است.  
انوري، عليه چاپلوسي ها و بسياري از سفاهت هاي طبقات و اصناف و بي قاعدگي هاي نظام اجتماعي نيز صدا به اعتراض بلند مي كند و لبه تيغ هجويات خود را حتي به زنان و هوي و هوس هاي خانمان برانداز سرنوشت كور متوجه مي سازد.  
وي هنگامي به معرفت واقعي دست يافت كه زندگاني در دربار كه روزگاري تا بدان حد مشتاقش بود، برايش تحمل ناپذير شد. در باز پسين روزهاي زندگي از آرامش و انزواي دانشمند منشي، كه پيش از اين روي از آن برتافته بود. لذت مي برد و نيز از آثارش چنين بر مي آيد كه وي تا حدي به قانون نيروي جاذبه ي زمين پي برده بوده است.  
قصائد انوري عموما در سه مضمون: ستايش شاهان و بزرگان، وصف طبيعت و هجو دشمنان و مخالفان است و مضمون قطعات انوري، خواهشگري، بد زباني و هجا گويي است.  
   

نامه اهل خراسان

 
نامه اهل خراسان به بر خاقان بر بر سمرقند اگر بگذري اي باد سحر
نامه اي مقطع آن درد دل و سوز جگر نامه اي مطلع آن رنج تن و آفت جان
نامه اي در شكنش خون شهيدان مضمر نامه اي بر رقمش آه غريبان پيدا
خون شود مردمك ديده از او وقت نظر ريش گردد مَمِر صوت از او گاه سماع
چون شنيدي ز ره زاف بر ايشان بنگر قصه اهل خراسان بشنو از سَر صدق
در همه ايران امروز نمادست اثر؟ خبرت هست كه از هر چه در او خيري بود
پايگاهي شده نه سقفش پيدا و نه در مسجد جامع هر شهر ستورانشان را
كه مسلمان نكنند صد يك آن بر كافر بر مسلمانان زان گونه كنند استخفاف
به خدايي كه برافروخت به فرقت افسر به خدايي كه بياراست به نامت دينار
زين فرومايه عُز شومپي غارتگر  كه كني فارغ و آلوده دل خلق خداي