بر من گذشتی، سر بر نکردی
بر من گذشتی ، سر بر نکردی
از عشق گفتم ، با ور نکردی
دل را فکند م ارزان به پایت
سودای مهرش در سر نکردی
گفتم گلم را می بویی از لطف
حتی به قهرش پر پر نکردی !
دیدی سبویی پرنوش دارم
با تشنگی ها لب تر نکردی
خواندم به گو شت صد دفتر از عشق
سطری ، کلامی از بر نکردی
یادت به هر شعر منظور من بود
زین باغ پر گل منظر نکردی
هنگام مستی شورآفرین بود
لطفی که با ما دیگر نکردی
آ تش گرفتم چون شاخ نارنج
گفتم : نظر کن ! سر بر نکردی
سیمین بهبهانی
+ نوشته شده در سه شنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 7:41 توسط احمد
|
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران